«.دست راستم فدای آن که هر دو دستم کار کنند»
«.وقتی به شاخه در جاده بر می خورید، بَرَش دارید»
«.خیلی چیزها را می شود فقط با دید زدن مشاهده کرد»
«.دیگه مشتری نداره، از بس که شلوغه»
«.فکر کردن تمرکزم را بر هم می زند»
«.آینده اون چیزی نیست که قدیما بود»
واسه بچه هام دایره المعارف نمی خرم. چشمشون کور، مثل بچگی های من با خط [اتوبوس] برن مدرسه
«.گم و گور شده ایم، ولی خوش می گذره»
«.نصفِ چاخان هایی که راجع به من می گن صحت نداره»
«.دیگه پنج تومنی دو زار هم نمی ارزه»
«.انگار خواب تکراری ببینی: روز نو، روزی از نو»
«.تا تموم نشده تمومی نداره»
سرکار علیه لیندسی فرمودند: «دل آرامید.» یوگی بِرا پاسخ دادند: «سپاس، شما هم چنگ به دلنمی زنید.»
«.اگر دنیا تمام و کمال بود، نبود»